سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از خدا بترس هر چند ترسى اندک بود ، و میان خود و خدا پرده‏اى بنه هر چند تنک بود . [نهج البلاغه]

در این وبلاگ تنها حرف دلم را می شنوید

نشسته بود در تنهایی با خودش دشمن بود خودش را می زد انگار جویبار غم در درونش به راه افتاده بود و تمام وجودش را گرفته بود از ناراحتی می خواست برود برود به جایی که ناراحتی نباشد صفحات غمناک تاریخ ذهنش را ورق می زد تنها یک صفحه غمناک نبود و آن این بود که روزی دوستی به او گفته بود غم همه جا هست تو نباید به غم اجازه ورود دهی همیشه شاد باش فقط همین وقتی به این صفحه رسید ابری شد در حال بارش انگار می خواست آن قدر ببارد که خودش را غرق کند ولی دیگر خشک شد.


رضا ::: دوشنبه 86/12/27::: ساعت 10:0 صبح

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 0


بازدید دیروز: 0


کل بازدید :1193
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
رضا
روزی در نانوایی دوستی به من گفت شروع کن به نوشتن حقیقتش من می خواستم بنویسم اما می ترسیدم خوب نشه به همین خاطر گفتم این جا بنویسم تا شما نظر بدید
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<